آبادانیها
داستان آموزنده و جالب
ن : دختر آبادانی ت : سه شنبه 21 آذر 1391 ز : 23:31 | +

روزی زن و شوهری سر سفره ی میز صبحانه نشسته بودند که از پنجره زن همسایه را دیدند که در حال گذاشتن لباسهای شسته  شده اش بر روی طناب بود...

 


ادامه ی مطلب
.:: ::.


داستان طوطی و بقال
ن : دختر آبادانی ت : جمعه 17 آذر 1391 ز : 13:13 | +

 

داستانی که می خوانید از دفتر اول مثنوی معنوی مولانا جلال الدین بلخی انتخاب شده است.

 

 بود بقالی و وی را طوطیی     خوش نوایی، سبز گویا طوطیی

 

در دکان بودی نگهبان دکان     نکته گفتی با همه سوداگران  

 

در خطاب آدمی ناطق بدی     در نوای طوطیان حاذق بدی



ادامه ی مطلب
.:: ::.


گفتم غم تو دارم...
ن : دختر آبادانی ت : دو شنبه 13 آذر 1391 ز : 22:36 | +


 

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید          گفتم که ماه من شو گفتا اگر بر آید

 

 

گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز             گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید

 

 

 


ادامه ی مطلب
.:: ::.


Powered By LOXBLOG.COM Copyright © by abadaniha
This Template By Theme-Designer.Com